شاعر : عبدالمحسن نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل
دارم حـضور مـادر تو درد میکـشم تو هـسـتی و برابــر تو درد میکشم
این لحـظههای آخرعمرم ببـین پـدر یــاد وداع آخــرتــودرد مـیکــشــم
یک ظرف آب دیدهام و باز مثل قبل بـا آب آبِ اصـغـر تـودرد میکـشـم
هر جا صدای کودک شیری شنیدهام من هم شبـیـه هـمسرتودرد میکشم با یک نظربه جای طنابِ دودست خود از بند دست خـواهر تو درد میکشم
حـتی صدای قاری قرآن سـبب شـده بـا یـاد نـیـزه و سـرتو درد میکـشم
بابا ببـین که با نظری بر عبای خود بـا یـاد داغ اکـبــرتـودرد مـیکـشـم ذبح میان کوچه سبب شد که تا بهحالهر لحظه یاد حنجـر تو درد میکشم
آمـاده است یک کـفـن قـیـمـتی ومن یاد حـصیـر و پیکـر تو درد میکشم درهرکجا که روضۀ گودال خواندهامدیـدم حـضور مـادرتودرد میکـشم